- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ترسیم حالات اهل بیت در راه کوفه و شام
چکیده قطرۀ خونی ز چشم سلسله ای شکـسته بغـض گـلـوگـیر تلخ آبله ای میان خندۀ قـابیـلیان چه مظلـوم است صدای ضجّۀ جان سوز زنگ قافله ای تـمـام آیـنـه هـا را به نـیـزه ها زده انـد عجب جماعت بد ذات و اهل حوصله ای دم غـروب که یک آیـنه زمـین افتـاد وزیـد باد عجـیبی، گـرفت زلـزله ای به روی ناقه نشـسـته زنی کـبـود آسا خـمـیـده مثـل رکـوع بلـنـد نـافـلـه ای فقـط نظاره گـر انعـکـاس آیـنه هاست بدون هیچ شکایت و شِکوه یا گله ای در امتداد نگاهش مدینه معـلوم است هنوز مانده به ذهـنش وقوع غائله ای
: امتیاز
|
ترسیم حالات اهل بیت در راه کوفه و شام
هشتاد و چار آئیـنه دنـبال سرش بـود صحرا به صحرا دشت پامال سرش بود ازکودکی چون سایه هر جایی که میرفت این سرنوشت سخت دنبال سرش بود دائم نـگـاه خـواهـرش بر آسـمان بود از نیـزه ها جـویای احـوال سـرش بود می رفـت اخـبـار سـرش بر نـیـزۀ باد هرجا رسید از پیش جنجال سرش بود بر پشت بام و کوچه ها پُـر بود نامرد چون هم تماشا بود هم فال سرش بود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
یا بر سر من از سر نی سایـبان بده یـا بـر بـلـنـدْ نـیـزه مرا آشـیـان بده با گیسوی رها شده در دست بـادها از نی مسیر قـافله ات را نشان بـده جانم به لب رسیده ولی جـان نداده ام گفتم به دل که صبرکن وامتحان بده نیـزه سوار گـشته ای و تند می روی جا مانده ام برای رسیدن زمـان بده پایم دگر برای خودم نیست، باغبان برسـاقه های مـردۀ من باز جان بده خون تو و حجاب من ارکان کربلاست کشتی به گل نشسته مرا بادبان بده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
تنـگ غـروب و گریـۀ بی اخـتـیار بـاد آیـد به گـوش شـیـون مرثـیّه وار بـاد زیـبـاتـریـن سـتــارۀ دنـبـالـه دار نـی افتاده است گیـسویـتان در مسیـر باد مویت سپیدتر شده از چند روز پیش یا نه! نشسته برسر و رویت غبارباد بنگرچگونه حقّ مرا غصب کرده است بـوسیـدن لـبـان تو در انـحـصـار باد بـا گـیـسـوان شـانـه زده دلـربـاتـری مبهوت ومات ماندم ازاین شاهکارباد روح ازتنم جدا شده، سوی تو میدود ای سیب سرخ زخمیِ درچشمه سار باد زیبـاتـر از همـیشه به آفـاق می روی قـقـنوس پَـر گشوده میان شـرار بـاد
: امتیاز
|
ترسیم حالات اهل بیت در کوفه
یک دم میان این همه صوت مهیب بود آیـا شنـیـدهایـد؟ صدایی عـجـیب بود... یا ظرف قلب خواهری افتاد و خرد شد یـا که نـسیــم آیــۀ مـردی غـریب بـود گل کرده بود طبع صدای خـدا به نـی؟ یا در لـبـاس آیـه سـرایی مـجـیب بود؟ جانی گرفت دختر صبر از نگاه سرخ ورنه به خواب رفتن او عن قریب بود از نـاقـه خواست ماه بچـیند برای خود اما چـه سـود زحمت او بینصیب بود سیـراب گـشـته قـافـلـه از چـشمهای او این هـم کـرامـتی ز نـگـاه حـبیب بـود راه نـجـات دختـرکـان زیـر بـار چـشـم تـنهـا به لطف بازوی امَّـن یُجـیب بود غــارت که کــرد آفت شمشیر باغ داغ سـهـم لـبـان نیـزه فقط خـون سیب بود آیـا حـنـا به مـوی سـپـیـدش گذاشـتـند؟ یـا که امام قـافـلـه شیبالخـضیب بود؟
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در شام غریبان
دستان بـاد مـوی تو را شانـه می کند خـون بر دل پیـالـه و پیـمانـه می کند از داغ جانگـداز جـبـین شکـسـته ات زخـمی عمیق بر جگرم خانه می کند رگهـای حـنـجـر تو به گـودال گـوئیا با دوست، گفتگوی صمیمانه می کند ذبحت عـظیم بود و زبـان مرا بـرید حـالا ببـیـن چه با دلِ دُردانـه می کند از آتش خیام حرم دشت روشن است این شعله ها چه با گل و پروانه می کند بــاور نمی كنم به خــدا بـاغ لالـه را دست عــدو شبـیـهِ به ویرانه می کند بادِ خـزان چه حـمـلـۀ نامـردمـانه ای بر ساقـۀ شـقـایـق و ریـحـانه می کند زینب که گیسویش زمصیبت سفید شد گـیـسوی دختران تو را شـانه می کند حالا كه نام دخت علی بر لبم نشست غـم های عـالـمـی به دلـم لانه می کند هر روز وهركجا كه به بن بست میرسم دل را نصیب رزق كریمانـه می کند گــاهی دلم برای حـرم تنگ می شود گــاهی هــوای مستی میخـانه می کند باران چه با زمین عطشناك کرده است عشق حسیـن با من دیـوانــه می کنـد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
چشمم ازداغ تو ای گل پُرشبنم شده است لحظه هایم همگی رنگ محـرّم شده است مرهـمــی نیست که بر داغ عظیمت بنهم اشک، تنها به دل سوخته مرهم شده است حق بده پشتم اگر خم شده ازغصه حسین قـامت نیزه هم از ماتـم تو خـم شده است چند روزی است که ازحال لبت بی خبرم چه شده موی تو آشفته و درهم شده است لب و دندان و سر وصورت تو خونین است چشم هایت چقـدر چشمۀ زمـزم شده است پیش ازاین لهجۀ زهرائی ات اینگونه نبود چـند دندان تو ای قاری من کم شده است
: امتیاز
|
ذکر مصائب بردن سر مطهر سیدالشهدا به دیر راهب
می رفت و زیرِ مـاه دلی را پسند كرد در كُنجِ دِیرِ، سر زده اش در كمند كرد خوش كرده بود دل ببرد پـیــرمرد را از سجده های پایِ صلیـبش بـلنـد كرد زُنّار و روح و اِبن و اَبش را گرفت وبعد از فیضِ نورِ فاطمی اش بهـرمند كرد ذكـرِ شهـادتـینِ لبِ زخمـی اش چـشـید گوئی دهانِ خویش پُر از حَبّه قند كرد می بـرد رشكِ تازه مسلـمانیش، مسیـح آن شب سری بریده رهایش ز بند كرد چه عـزّتـی!! برای حسین انتخاب شـد كاهی كه داده بود، به كوهی حساب شد ای ماهِ خون گرفته كه از در، درآمدی ای عرشِ نِی به دامن من با سرآمدی من مِثـلی ای عـزیـزِ خـدا وقتِ دیـدنم بر بـالِ اشـك، مــادرِ نـیـلـوفـر آمـدی بر مَـقـدمِ تو مـژدۀ طـوبی لَـكُـم رسـید شَیب الخضیب گشته ترین، دلبر آمدی برچهـرۀ تو این همه ابرو چه می كند؟ از زیـرِ پـایِ غارتِ لشكر در آمدی؟ عـیسی بـرای غربتِ تو لطـمه می زند آه ای گـلـو بـریـده كه یحـیی تر آمدی این گیسوانِ سوخته نه، درخورِ تو نیست می شویمت كه از دلِ خـاكـستر آمدی اعـجـازِ خـشـكیِ لـبِ روحـانـی تــوأم از این به بعد مستِ مـسـلـمـانـی تـوأم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
ای آفتاب زمین خورده، ماهِ نیزه حسین طلوع كرده سرت در پگاهِ نیـزه حسین پــنــاهـگــاهِ یـتـیــمـانـم و بــدونِ پـنــاه خـودت بگـیـر مـرا در پـناهِ نیزه حسین ز آهِ تو به زمین ریخت گـریـۀ شمشیر زِ اشكِ من به هـوا رفت آهِ نیـزه حسین پِیِ سرِ تو در این شهر كوچه گرد شدم مـرا كـشانده به بـازار، راهِ نیـزه حسین چه داغ ها كه به رویِ جگر گذاشته است بگـو به من چه نبـوده گـناهِ نـیزه حـسین امان ز كارِ سنان و امان ز زخـمِ زبان امـان ز نـیزه و قـلـبِ سیـاهِ نیـزه حسین
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
هـلالِ یك شـبه بر نـیـزه دلـبـری داری به شهرِ كوفه ظهوری پـیـمـبـری داری چقدر زخمی و خاكستری شدی پیداست عجیب دردِ سر از نـورِ سروری داری طلوعِ مغربِ خون، بی خبر كجا رفتی؟ دراین سه روزه نگفتی كه خواهری داری؟ چه دیده اند كه دست از تو برنمیدارند؟ جز این سرِ سرِ نی، چیزِدیگری داری؟ خروش أًمْ حَسِبَت كوچه كوچه را پُركرد چه بغضِ خسته ای وگریه آوری داری! دلـم هــوای دمی روضه خوانیت كرده اگر هـنــوز سرِ نـیــزه حـنجری داری؟ دراین تـجـمـع شـادی و هـلهـلــه بـا من برای سـیـنه زدن خـستـه مـادری داری ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریـــزد به دامــنــم تـبـعــاتِ تـنــور می ریـزد دلــی كــه در قـفـسِ آهِ آتـشـین مــانــده فقط به عـشقِ تو در غـربتِ زمین مانده بزرگِ قافـله، این بار تو شـمـارش كن برای مـانـدنِ من، چـند نـازنـیـن مانـده؟ چـه تكّه تـكّه پَـرِ نــازِ شـاپــرك هـایـی كه بـیـنِ حـلــقــۀ زنجـیرِ آهـنـین مـانـده بیا و جای خودت را به نیـزه محكم كن هـنـوز سـنگِ لـبِ بـام در كـمین مـانـده دلِ رقـیـه ات از قـصه ذوب می گــردد سخن بگوی، مرا دلخـوشی همین مانده ز طاقِ گیسویت آیاتِ نور می ریـــزد به دامــنــم تـبـعــاتِ تـنــور می ریـزد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با سر برادر
مَردُم که روی مـاه تو بر هم نشان دهند چون خیر مقدم است که بر میهمان دهند زخـمی بود که بر تن مجـروح من رسد با هر اشـاره ای که سرت را نشان دهنـد ای سر چنین که بر سر نی جلوه گر شدی ترسم که کودکان تو از غصه جان دهند ای میـر کـاروان خبـری هم ز ما بگـیر بنگر چه رنج ها که بر این کاروان دهند مــا را بَــرنــد بر ســر بــازار روزهــا شب ها به کنج خلوت زندان مکان دهـند بـیم گـنه مـدار «مؤید» که روز حـشـر بـر دوسـتـان فــاطـمــه خـط امـان دهـند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
ای کـربـلا ای کعـبه عـشق و امـیدم بعـد از جدایی ها به دیـدارت رسیدم هـر روز دیـدم کـربـلای تـازه ای را ای کـربـلا تا بر سـر کـویت رسیدم منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد جان کنده ام تا رخت در اینجا کشیدم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در برگشت به کربلا
به کربلای تو، یک کاروان دل آوردم امـانـتی که تو دادی، به منـزل آوردم کبـوتـران حــرم را ز چنگ صیــادان نجات داده و چون مـرغ بسمل آوردم بجـز رقـیـه که از پا فـتاد پیـش سـرت تـمـام اهـل حــرم را به مـنـزل آوردم شبی به محفل ویران ما سرت شد شمع حدیث ها من از آن شمع و محفل آوردم به جرم اینکه سرت را به نیزه ها کردند ببین چه بـر ســر حکـام باطـل آوردم حکـایت سفـرم از دل شکـسـته بپـرس کـزین سـفـر خـبـر فـتـح کـامل آوردم اگـر به سلـسلـه بـستـنـد بـازوی مـا را حیات خصم تو را در سـلاسل آوردم نظر به جـسـم کـبودم بکـن که دریابی تـنی رهـا شده از چـنگ قـاتـل آوردم
: امتیاز
|
مدح و مصیبت حضرت زینب سلام علیها
سرّ نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود کربلا درکربلا می ماند اگر زینب نبود چهره سرخ حقیقت بعد از آن توفان رنگ پشت ابری از ریا می ماند اگر زینب نبود چـشـمه فـریـاد مظلـومیت لب تشنـگـان درکویر تفته جا می ماند اگرزینب نبود زخمه زخمی ترین فریاد، در چنگ سکوت از طراز نغمه وا می ماند اگر زینب نبود در طلوع داغ اصغر، استخوان اشک سرخ در گلوی چشم ها می ماند اگر زینب نبود ذوالجناح دادخـواهی، بی سوار و بی لگام در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود در عبـور از بستر تاریـخ، سیل انقلاب پشت کوه فتنه ها می ماند اگرزینب نبود
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام در شهر شام
ای سهل در این کوچه ها بال و پرم سوخت از سـوز درد تـازیـانه پـیـکـرم سـوخت ازبسکه خاکستر به رویم ریخت دشمن عمامـه را بردار که موی سرم سـوخت در خـاطـر من هـست که دیـروز طفلی فریاد میزد عمه جـانم معـجـرم سوخت! شام غـریـبان لحـظه های سخـت ما بود در بـین آتـش جـا نـمـاز مـادرم سـوخت آن لحظه که بی بی رباب ازعمق جان گفت: زینب بیا که جامه های اصغـرم سوخت بر نیـزه شـاه تشنه کامان تـشنه لب بود با دیدن زخـم گـلـویش حـنـجـرم سوخت در پیش چشم مردهای شهر چون شمع دیدم که عـمه زینب من در برم سوخت
: امتیاز
|
ترسیم حالات اهل بیت در شام
اسـرار نـهـان را سر بـازار كـشیـدنـد آتـش به دل عـتـرت اطـهـار كـشـیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست نامـوس خـدا را سـوی انـظار كشیدند با سوت وكف وهلهله ورقص و جسارت دردِ دل مـا را همه جـا جـار كـشیـدند تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر بـا بـی ادبـی در بـر حـضّـار كـشیـدند ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود مـا را به سـوی مجلس كـفـار كشیـدند ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند بـر گـریـۀ ما قـهـقـهـه بـسـیار كشیدند هر بار كه بی عـاری شان خنده بما زد زخـمـی به دل حـیــدر كـرار كـشیـدند ای سهل بگو ازصدقه سوخت دل مـا خـون از جگــر احـمد مخـتار كشیدند با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند از مجـلس بیگانه به ویـرانه كه بردند فـریـاد سـر عـصمـت دادار كـشـیـدند مارا پس ازآن بزم شراب اشك نمانده بس چوب به لب های گهـربار كشیدند با رأس بـریــده سخـن این بـود دمادم یك آیه بخـوان، كار به اغیـار كشیدند این شام بلا لـكّۀ ننگی است به تاریخ اسـرار نـهـان را سـر بـازار كـشیـدند
: امتیاز
|
مدح حضرت زینب سلام الله علیها
زینب عفیفه ای ست کزین بهترش نبود روح حماسه بود و کم از مادرش نبود در مجـلس یزید چه مردانه حـرف زد جز لافتی دگر صفتی در خورش نبود با خـطبه های حـیدری اش انقـلاب کرد اصلا عجیب نیست! مگر دخترش نبود؟ حقا که خوب خواهری اش را تمام کرد غیرازحسین عشق کسی درسرش نبود دارد نگــاه می کند الـشِّمـرُ جـالـسٌ ... چونین بـلا و فـاجـعه در بـاورش نبود با هر مصـیـبتی که شد آمـد به قـتـلگاه هرچه نگـاه کرد، بـرادر ســرش نبود در ازدحام نیـزه و شمـشـیر و سنگ ها گم گشته بود، قـسمتی از پیکرش نبود
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در خروج از کربلا
از کویت ای آرام دل با چشم گریان می روم جانم تو بودی و کنون با جسم بی جان میروم ازگریه پایم درگِل است، دریای غم بی ساحل است درد فراقت مشکل است، با سوز هجران میروم خیزای امیر کاروان، مارا تو درمحمل نشان همراه با نامحرمان، در شام ویران میروم پرپر شده گل های تو، کو اکـبر رعنای تو ناچیده گل ای باغبان، از این گلستان میروم ای ساقی آب حیات، وی خواهرت گردد فدات لب ترنکردم از فرات، باکام عطشان میروم گرید رقـیّه دخترت، هردم بیاد اصغرت تو در کـنار اکـبرت، من با یتیمان میـروم نگذاردم چون ساربان، سازم دراین صحرا مکان تو با شهیدانت بمان، من با اسیران میروم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سر می شود زمانه ولی بي تو غـرقِ آه جانِ مرا رسانده به لب بغـض گاه گاه تو حاضری و ما همه در بندِ غـيبـتـيم آقــا نجـاتـمـان بــده از ايـن شب سيـاه آقا علاجِ رو سِيَـهي چيست غير اشک حالا به سـوی روضه ات آورده ام پـناه ای مـلـجــاء هـمـیـشـۀ ابـن سـبـیـل هـا جـا مـانـده ام شـبـیـه یـتـیـمی میـان راه يک دم بـيا به خـیمـۀ مـا، جانِ مـادرت آتـش بــزن دل هـمـه را بـا شــرار آه بايـد شوی تـسلـی آن قـلب مضـطرب آقا بيا که روضـه رسيـده بـه قـتـلگـاه يک جسم نيمه جان و دو صد نيزه و سنان يک لشکـر حـرامی و سردار بی سپاه نــاگـه رسـيـد زينـب کبـری فـراز تـل فريــاد زد ز سـوز جـگـر وا محـمداه اين کشتۀ فتاده به هامون حسين توست اين صيد دست و پا زده در خون حسين توست
: امتیاز
|
زبانحال امام سجاد علیه السلام در راه کوفه و شام
دیدم به چشم خویش غــمی ناشنـیده را در یک غــروب سرخ بلای عدیده را با نالـه ام زمین و زمـان گـریه می کـند از مادر ارث برده ام این اشک دیده را یعـقـوبـم و به دست خـودم بین بـوریـا چـیدم به گریه یوسف پیکـر دریـده را یــادم نـمـی رود که چـگـونـه مـقـابــلـم بـستـنـد دست عـمـۀ قـامت خـمـیـده را یـادم نمی رود سـر شـب لـحـظـۀ فـرار فـریـادهـای دخـتـر گـیـسـو کـشیـده را هـنگـام جـابه جائی سـر روی نیـزه ها دیـدم شکاف حـنجر و خون چکیده را لعنت به آنکه مرکب خود نعل تازه زد دیــدم سـپــاه روی بـدن هـا دویــده را یک تـار مـوی عـمۀ ما را کـسی ندیـد پـوشانده بود نـور حسین این حمیده را بزم شراب و تشت طلا جای خود ولی خون کرده صحنه ای دل محنت کشیده را دشمن کنیزخواست و دیدم به چشم خویش طفل یتـیم و وحشت و رنگِ پریـده را
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها با سر مطهر سیدالشهدا علیهالسلام
می روم با کـاروان امـا سرِ تـو ساربانم میکِشَم خود را به دنبالِ توگرچه خسته جانم هیچکس قادر نبود از پیکرت دورم نماید گر سرِ بر نیزه ات با من نبود ای مهربانم خندۀ کمرنگِ لبهایِ به خـون آغشتۀ تو می زند فریاد می خواهم کمی قرآن بخوانم ماهِ تابانم، مشو دور از کـنارم تا نمـیرم ای تمامِ حـاصلم با من بمان تا من بمانم گاهی ازمحمِل که می بینم سَرَت را رویِ نیزه میخورم حسرت چرا تو اینچنین و من چنانم جانِ خواهر سروِ بالایی که زینب داشت خَم شد از غمِ خشکیِ لبهایِ عطشناکت، کـمانم کاش تا دورانِ (هجران) بگذرد دیگر نمانده نَه قراری و نَه صبری و نَه طاقت نَه توانم
: امتیاز
|